چندسال است که دو خواهر جنوبی تصمیم گرفتهاند ورزش رزمی و قهرمانی را در نقطهای ثبت و ضبط کنند که امکاناتش محدود و خلاصه است. خبری از سرمایه و تجهیزات و حامی چندانی نیست. معصومه و نرگس آلعامر بیش از آنکه به شهرت و ثروت فکر کنند به بچههای محلهشان تعصب دارند که مستعد و علاقهمندند.
این را با ایمان کامل میگویند که آنها میتوانند جهانی شوند و اصلا دور از انتظار نیست.
خواهران رزمیکار باشگاه «کانون فرهنگی و هنری شهید جهان آرا» را مدیریت میکنند. خواهر بزرگتر علاوه بر مربیگری در حوزه داوری هم شاخص است. او با تکواندو و کونگفو شروع کرده و به دلیل اشتیاق و علاقه زیاد به ووشو در این رشته فعال است.
حساب مقامهای کشوری و استانی آنها، از دستشان در رفته است. این موضوع درباره برخی از شاگردانشان هم صدق دارد.
کارنامه افتخارات بچههای ورزشکار را مدالهای طلا سنگین کرده است. آنها تمریناتشان را در مجموعهای دنبال میکنند که صبحها پایگاه فرهنگی و عصرها باشگاه ورزشی است. خوشبینترین اهالی هم تصور نمیکردند بچههای رزمیکار شهید بهشتی بدون امکانات مسیر رشد را با چنین سرعتی طی کنند.
خودشان دعایی ندارند جز اینکه قهرمانیها برای آنها خوشیمن باشد و به نفع محله زندگیشان.
عصر که میشود. در پایگاه کوچک شهید جهانآرا باز است؛ چندقدمی بازار ماهیفروشان که تقریبا شلوغترین قسمت شهرک به حساب میآید. بازار نامآشنا و سرراست است. باشگاه، اتاقی به نسبت بزرگ و فرش شده است با کیسهبوکسی در میان. نمیشود انتظار داشت مکانی که برای فعالیتهای فرهنگی در نظر گرفته شده است تجهیزات چشمگیری داشته باشد.
معصومه آلعامر، مربی جوان مجموعه، بارها و بارها تأکید دارد از مسئولان فرهنگی جهانآرا به پاس همین زحمتی که کشیدهاند قدردانی شود که غنیمت بزرگی در شهرک است. صحبتش را کوتاه و خلاصه میکند: با تعصب و غیرتی که خانوادههای شهرک دارند و اجازه دور رفتن دختران را نمیدهند، همین هم نعمت است.
کلاسهای رزمی از آن کلاسهای متفاوت است؛ مهیج و دیدنی. تمریناتش در بین دخترها حتی تماشاییتر است.
نگاه ساناز صفایی، عکاس شهرآرامحله، بیش از هر چیزی به حکمهای قهرمانی قاب گرفته بر دیوار گیر میکند و پشت سر هم شاتر میزند تا آنها را در قاب دوربین بگنجاند. قبل از اینکه هر توضیحی داده شود، میگوید: مثل اینکه عیار این کلاس خیلیخیلی بالاتر از این حرفهاست.
معصومه آلعامر در همان حال که برای آماده شدن نکاتی را توضیح میدهد، میگوید: تازه بعضیها فراموش کردهاند مدالهای قهرمانیشان را بیاورند. تصاحب مدال در مسابقات استانی و کشوری کار همیشگی این تیم است.
معصومه به خاطر همین امتیاز ویژه در تربیت ورزشکاران مدالآور، امسال به عنوان مربی تیم خراسان رضوی مسابقات کشوری در تیم ملی انتخاب شده است.
نرگس متولد ۱۳۷۷ است و به تشویق خواهرش از سال ۸۶ همین مسیر را انتخاب کرده و آمده است و در نبود او کلاس را مدیریت میکند. بچههای جنوبی با صفا و خونگرماند. گرچه اغلب در مشهد و در شهرک بهشتی به دنیا آمدهاند و بزرگ شدهاند، اما اصالتا خرمشهریاند یا خوزستانی یا اهوازی. هم رفیقاند، هم رقیب و همکلاسی و هممحلهای.
سنگین وزن و سبک وزن ندارند، با هر کدامشان که همکلام میشوی حداقل دو یا سه مدال طلا در آلبوم افتخاراتشان محفوظ است.
مربیشان تعریف میکند: در این کلاس بیشتر حکم خانواده را داریم تا تیم ورزشی و همین همدلی عامل موفقیت و کسب مدالهای متفاوت شده است.
آلعامر حسابی به محلهای که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده است، تعصب دارد و میگوید: داوریام را از خرمشهر شروع کردم، اما چون زادگاهم مشهد است و بزرگ شده اینجا هستم، دوست داشتم به بچههای شهرک آموزش دهم.
گرچه امکانات خیلی محدود است و او نگران که تمرین بچهها روی فرش برای آنها دردسرزا شود و البته هزار و یک مشکل دیگر، اما همه چیز بعد از یک پیروزی شیرین از خاطرشان میرود.
حریفهایشان نه فکر این را میکنند و نه باورشان میشود که آنها با این امکانات ناچیز بتوانند بدرخشند و بالا بروند.
آلعامر با خنده ادامه میدهد: صبر کنید یک روز ناممان را در ردیف قهرمانان جهان خواهید دید. بچهها حالا از مربیشان آموختهاند با پشتکار میتوان سختیها را به آسانی تبدیل کرد و میگویند همه چیز زندگی قشنگتر و زیباتر میشود اگر در چارچوب امکاناتی که دارند از آن استفاده کنند.
آنها اهل هیچ گله و شکایتی نیستند و شاید این موضوع به روحیه ورزشکاریشان بر میگردد.
سمانه، ندا، نادیا، مریم، معصومه هرکدام چندین و چند مدال طلا دارند و عاشق استادشان هستند. آنها مربیشان را استاد خطاب میکنند و میگویند پیروزی و موفقیتشان به تلاش استاد آلعامر پیوسته است.
سمانه ایزدپناه شانزدهساله است. او چهار سال است ورزش رزمی را شروع کرده و ماحصل آن ۹ طلای استانی است و چند مقام کشوری.
فاطمه کعبیپور شانزدهساله و با ۱۷ مدال طلا، مریم موسویپور ۴ مدال طلا، نادیا و ندا باقریانپور دو خواهر دو قلو سیزدهساله هر کدام ۷ مدال طلا. زینبزاده، معصومه دهقانی و همه و همه به آینده روشن و درخشانی که پیشرو دارند دلگرم و دلخوشاند و امیدوارند زنگ حمایت از ورزشکاران در شهرک شهید بهشتی هم به صدا در بیاید.
عقربههای ساعت، دو ساعت شاد و هیجانانگیز را که کنار بچه جنوبیهای خونگرم بودیم، گوشزد میکنند. آنها برای تمرین آماده میشوند و ما قصد رفتن میکنیم. خواهران جنوبی تا دم در بدرقهمان میکنند و همان خواستهایی را مطرح میکنند که بارها و بارها بهخاطرش به فرهنگسرای غدیر رفتهاند.
گرفتن وقت برای تمرین تیمشان. میگویند یک دست صدا ندارد. شاید انعکاس حرفهایمان در رسانه شما بتواند به کمک ما بیاید.
* این گزارش دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۶ شماره ۲۸۳ در شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.